سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
صفحه نخست          عناوین مطالب وبلاگ           نقشه سایت                 ATOM
درباره وبلاگ


اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ‏، اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ‏، اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی
نویسندگان
حمایت

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 5
  • بازدید دیروز: 3
  • کل بازدیدها: 337286
چهارشنبه 91 اردیبهشت 27 :: 8:30 عصر ::  نویسنده : بهار

یکشنبه 27 اردیبهشت 88تلفن به صدا دراومد،آقامون بود،با صدای گرفته وحزن آلوده ای سلام کرد...
تعجب کردم!چی شده....
آیت الله بهجت....نتونست حرفشو تموم کنه...
گوشی رو گذاشتم،گریه امونم نمیداد...مامان !چرا گریه میکنی؟...
دخترم هم خیلی اقا رو دوست داشتند...تازه به سن تکلیف رسیده بودن وبه گفته خودش قشنگترین نمازی که خوندنمازی بود که به آقا اقتدا کردند...
اونم زد زیرگریه....
شاید باورش برا خیلی هاسخت باشه!کما اینکه یه بنده خدائی گفت اغراق میکنید..
ولی به خدا عین حقیقت بود.خانوادگی بهشون ارادت داشتیم هرچند عملا شاید...!

وسه سال گذشت...

ازغصه می میرم ،مرا مگذارو مگذر......!


روحش شاد..




موضوع مطلب :

پیوندها