پيام دوستان
+
* بعضيا خيلي حيفن واسه دور بودن، واسه مجازي بودن. کاش ميشد از توي صفحه مجازي کشيدشون بيرون، دو تا چايي ريخت و باهاشون يه دل سير حرف زد...*
پيام رهايي
12:45 عصر
+
خدا رو شکر که همه چي تمام شد سخته خانواده ام بهشون بگم تا حالا دروغ پي گفتم و از اول بازنده بودم ولي ديگر هيچ چيز گه بخواهد گفته هاي من و باورهاي من را به قولي مي شد گفت که مي تواند از بيان نيازم به اين که در کارم به دنبال کسب اش باشم ديگر وجود ندارد و من هم ميروم به سمت سرنوشتم که جدا از باورها و اعتقادات و عشق اول و آخرم هست هرچند چه پتشاپ و چه در سرزميني ديگر که صدبار سخت تر از خدما در وطنم است
كيوان گيتي نژاد و
3:58 صبح
من ميروم دوستان ولي نگيد حالا که منفعتي برايش نمانده رخت شفر بست و گذاشت رفت نه من دوستون دارم امروز دوستون دارم را به شکل فارغ از هرگونه نياز مي گم هرچند منتظر بوديد جز جگرم را ببينيد مستعثل شدن و خلاصه وحشي و يا به قول بعضي ها مي خواستيد شاهد اين باشيد که اين مجنون قيد ليلي و فرهادي که کوه را دگر نمي کند و قيد شيرين را زده اما اشتباه شما همين بود که تاريخ عوض
نميشه کرد و اين اختلاف تاريخي همان تناسلي است که در مورد عشق ورزي و عاشقي و معشوقي مثل شهادت و دوباره براي عهدي که با خدا بستند و براي حضور در زبر الم علمدار حيدرثاني بعد از شهادتي که نياز به ياري هيچ کس نيست اين قلم را خودم بشخصه طوري مي ستايم که دوستان تماشاگر هيج ميلي براي شرط بندي در اين سکانس مجنون قصه شما و مجنون وجودي من ارزشي برآب شرط بندي
بدرخشيد که ما آرزوي روز افزون داريم و باز نگو نشست يک کتاب چرت و پرت که فقط خود بي لياقتش مي فهمه نه کس ديگري و براي اينکه نشکني دلم را پاسخي بدي که من کم سواد هم مي فهم ام جوابي که دادي با اونچه مت فکر مي کردم از نوشته هام ممکن بود بفهمي اساسا فاصله مفهومي تا ثريا دارد کافي ست تا درک کنم چقدر انسان بي ارزش و بي فايده اي هستم که هنوز در رساندن مفهوم عاجزيم چه برسه بخوام آبروي
نداشتم و در آينده اي سياه تر و بي ثمر تر از 24 ساعت گذشته تصور کنم داداش فدايي داري دوست دارم بله واقعا موندن بهتره در موردش فکر مي کنم سا ممنون اخوي که پاسخم دادي خيلي وقت بود آرزو مي کردم يکي در برابر گفته هام پاسخي بهم بده. و نشده بود و شما هميشه با پاسخ هاتون به دل سياهم نوري را تاباندي که از بابت اش از شما سپاسگذارم و انشا الله هميشه سربلند باشي
كيوان گيتي نژاد و
3:4 صبح
با اينکه باختم ولي مي خوام خلاف شرط عمل کنم و با باخت قطعي قولم در صورت برد را انجام دهم تا بگم آره سوختم و باختم ولي بيعت مداري که عمل و بيعت اش با هم جور نباشه نميشه به بيعت اش اعتماد کرد من را خدا نقره داغ کرد ولي ما نوکرشيم شکر نعمت نعمت ات افزون کن کفر نعمت هر آنچه گرفته بيشتر مي گيره هرچند چيزي نمانده که نگرفته باشه ولي ما اينجور تصور مي کنيم که داده توهم اينجوري هم بد نيست
كيوان گيتي نژاد و
3:1 صبح
كيوان گيتي نژاد و
3:0 صبح
مي تونه شهادت باشه بيايم خودمون گول نزنيم با هم صادق باشيم اگه مي خوايم همه اونچه بر ما پوشيده نيست که چه بوده و به کجا رسيد انسانيت را از دست نده بدونيم حالا که همه چي از دست رفت و بازي به حمدالله پايان يافت آيا براي صيانت از شرف و آبروي يک حيدري اهدا شهادتي دلخواه او براي کسي که مردانه آمد و مردانه هم پذيرفت تقدير را بياييم باشرف عمل کنيم لااقل شهادت را از او نگيريم
+
مسافرانه کوله بار بربسته است
ره توشه اي از عشق بر دوش دل گرفته
عزم سفر دارد
رهسپار دوردست هاي ناپيدا
سر به زير
ميرود
.
.
انديشه نگار
امين يگانه
ديروز 9:1 عصر
+
تسويه حساب کردن با گذشته، به اين معناست که ما بايد هرگونه کار ناتمام در رابطه با هر شخص، پروژه يا فعاليتي را که با آن درگير بودهايم به سرانجام برسانيم.
ما نميتوانيم زندگي جديد خود را روي ستونهاي سست گذشته؛ کارهاي ناتمام؛ قراردادهاي لغو شده و کلا مسائل حل نشده بنا کنيم....
امين يگانه
ديروز 9:1 عصر
+
عشق زمانيست
که کسي را ملاقات ميکني
و به تو دربارهي تو
چيز تازهاي ميگويد...
#آندره_برتون
امين يگانه
ديروز 9:1 عصر