سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
صفحه نخست          عناوین مطالب وبلاگ           نقشه سایت                 ATOM
درباره وبلاگ


اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ‏، اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ‏، اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی
نویسندگان
حمایت

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 15
  • بازدید دیروز: 31
  • کل بازدیدها: 336932
سه شنبه 92 تیر 18 :: 7:23 صبح ::  نویسنده : نرگس113

 

دریچه های آسمان را گشوده اند انگار

زمین عطر خدا گرفته

عطر عشق

عطر مستانگی

و باز تکرار می شود قصه از خود بی خود شدنم در کوچه های دلتنگ و مسکوت صبح

در کوچه هایی که نسیم انگاری

پیش پای میهمانی عزیز

آهسته جاروب می کند راه را

نرم می وزد و عشق می ورزد و دیده تر می کند آرام از شوق

تکرار می شوند خاطره ها

در نگاه صبح..

در چشم دیوار..

 

عطر نفس های به شمار افتاده یوسف می آید از عمق چاه زمان

عطر مردانگی های علی  

عطر قدم های نجیبانه زهرا

عطر پیراهن حسین

عطر صبر زینب

عطر عاشق شدن ماه

عطر شیرین تن خدا

و

صدای پایت در گوش کوچه می پیچد

در تنهایی من و در خاموشی دیوارها

آهسته می روم

تا عمیق تر تو را نفس بکشم

تا خوب تر تو را بشنوم

تا جانانه تر تو را باور کنم

باز نمی گردانم نگاهم را

تا فقط، گوش هایم تو را بشنوند

می ترسم چشمان نالایقم

کوچه ای خالی از تو را باور کنند

می ترسم ذهنم

گرفتار حساب های پوچ دنیا شود

آهسته می روم

می دانم که تو هم آرام از پشت سر می آیی

از عطر کوچه می دانم

از ریزش اشکی که گاه و بی گاه از چشم آسمان می ریزد

از آرامش زمین و خاموش نفس کشیدنش

از نسیمی که پر از مستی لای گل ها می پیچد

می دانم تویی که به سکوت این لحظه ها عزت می دهی

و من آرام درگیر آمدنت می شوم

درگیر روزهایی که با پسوند خود

بهانه می خواهند تا دلم را منتظر تر کنند

زیر لب با تو سخن می گویم

اشکالی ندارد اگر کوچه

اگر دیوار

اگر دنیا

به دیوانگی ام بخندند

مهم این است که تو ذکر هایم را می شنوی

مهم این است که می دانی دلم به هوایت سبز است

شک ندارم به صبحی که به عشق تو می دمد

و خیالی که به هوای تو زنده می شود

اگر تو در این کوچه نیستی

اگر قرار نیست راه نجاتی باشد

پس زندگی به امید کیست؟

آسمان برای چه بغض وا می کند؟

برای چه رو از زمینی که این چنین گناه آلودست نمی گیرد؟

چرا امتناع نمی کند از باریدن بر روزگار بی برکت بی تو زیستن؟

 

تاریخ را مرور می کنم

تمام این هزار و چند صد سال را که تو را از بشر گرفت

تمام این روزگار را

که به اهمال گذشت

کاش هنوز یک دنیا فاصله بود

تا ماشینی شدن دنیا و دل ها

کاش می شد

صدای پایت در هیچ صوت انسان شکنی گم نشود

تا تو را گم نکنم

تا تو را گم نکنیم

کاش این کوچه های باریک به ترافیک آدم ها نمی رسید

کاش همیشه سکوت این کوچه برقرار بود

و صدای قدم های تو...




موضوع مطلب :

پیوندها