واژه ارتباط به معناى پیوند، اتصال و همبستگى است که بیشتر براى ایجاد پیوند دو طرفه و دو جانبه به کار مىرود. ریشه ثلاثى مجرد آن، لغت «ربط» به معناى بستن چیزى است.
کلمه ملاقات، معنایى اخص از ارتباط دارد که مفهوم نوعى گفتوگو و شناخت را نیز در بردارد. اصطلاح ارتباط و ملاقات با امام عصر«ع» در نزد عرف، به معناى درک حضور، گفتوگو و شرفیابى است که حالتهاى مختلفى مىتواند داشته باشد.
بررسى ارتباط و ملاقات، در دو دوره غیبت صغرا و کبرا متفاوت مىنماید. بررسى دوره نخست، خارج از موضوع بحث است و ارتباط و ملاقات در عصر غیبت کبرا چند نوع دارد:
الف) ارتباط روحى:
این نوع ارتباط که بیشتر صبغه عرفانى دارد، داراى قلمرو گستردهاى است که هم مطلق توجه معنوى و انس و توسل به حضرت را شامل مىشود و هم به طور خاص، مکاشفات روحى از راه پیوند و ایجاد سنخیت میان شخص و امام را در بر مىگیرد. البته این ارتباط ضوابطى را مىطلبد و میزان موفقیت در آن، به میزان طهارت روحى و صفاى باطنى شخص، بستگى دارد. از اینرو، تعریف خاصى را بر نمىتابد.
ب) ملاقات در خواب:
در این نوع ملاقات که ظرف تحقق آن عالم رؤیاست، شخص، حضرت را متناسب با عالم رؤیا ملاقات مىکند و با حضرت نشست و برخاست یا گفتوگو دارد. این نوع ملاقات نیز ممکن است براى بسیارى از افراد رخ بدهد، به ویژه در شرایط روحى مناسب و حالات توجه و توسل به آن حضرت البته صرف رؤیا، از نظر حجیت شرعى تکلیفآور نیست.
ج) ملاقات در حال بیدارى:
دیدن حضرت با چشم ظاهرى و در بیدارى، منظور از این نوع ملاقات است؛ با ایشان تماس بگیرد، چه امام را بشناسد و چه نشناسد.
دیدار در بیدارى، از نظر شناختن و نشناختن امام، صورتهاى مختلفى دارد که آنها را برمىشماریم:
1. دیدار با حضرت با عنوان غیرحقیقى، به گونهاى که دیدارکننده به هنگام ملاقات و بعد از آن، هیچگونه توجه و التفاتى به حضرت ندارد و ایشان در این دیدار، فردىناشناس و عادى تلقى مىشود.
ممکن است این نوع دیدار براى بعضى چندبار رخ دهد، به ویژه در مکانهایى که حضرت آنجا رفتوآمد و با افراد فراوانى برخورد دارد.
شخص، در اینگونه دیدار، امام را ملاقات مىکند، ولى چون شناختى در کار نیست، ثمره چندانى ندارد.
2. دیدار با حضرت با عنوان حقیقى ایشان، طورى که شخص، در همان زمان دیدار، حضرت را بشناسد و یا حضرت خود را معرفى کند.
این نوع ملاقات یعنى دیدار همراه با شناخت، بسیار نادر و اندک است؛ زیرا کثرت چنین ملاقاتهایى با حکمت و فلسفه غیبت منافات دارد. اگر در موارد استثنایى اجازه چنین تشرفى داده شود، بنا به مصالح خاصى است، هرچند ما آن را ندانیم. در میان نقلهاى تشرفات نیز این نوع ملاقات، بسیار اندک است.
3. دیدار با حضرت در هنگام غفلت از حضور امام که شخص، امام را ملاقات مىکند، ولى پى به هویت امام نمىبرد و حضرت را شخصى عادى مىپندارد، یا اینکه حضرت با تصرفات غیبى نمىگذارد که ملاقاتکننده او را بشناسد. آنگاه پس از پایان ملاقات نیز شخص، به دلیل مشاهده کرامات و معجزات در این دیدار یا نشانههاىدیگر، متوجه حضور حضرت مىشود و اطمینان مىیابد که او امام بوده است؛ برخلاف صورت اول که شخص بعد از دیدار نیز متوجه قضیه نمىشود.
بیشتر نقل تشرفاتى که درکتابها ثبت شده و از زبان برخى عالمان و اهل تقوا نقل مىشود، از اینگونه ملاقاتها به شمار مىرود.
ملاقات و مشاهده حضرت در حال بیدارى، از میان سه گونه دیدار، محل بحث و نزاع است. گونه اول ملاقات در حال بیدارى، به لحاظ اینکه سخنى از ملاقات در آن مطرح نیست و گویى دیدارى صورت نمىگیرد جدا از بحث ماست.
چند پرسش مهم درباره این بحث مطرح مىشود:
آیا دیدار با امام زمان«ع» و مشاهده جمال مبارک آن حضرت در زمان غیبت کبرا امکان دارد؟ آیا این راه براى همگان گشوده است یا به افراد خاص و شرایط خاص تعلق دارد؟ غیبت حضرت به معناى رؤیتناپذیر بودن جسم حضرت است یا به معناى ناشناس بودن امام«ع» در صورت حصول چنین توفیقى، نقل آن براى دیگران جایز است یا نه؟ وظیفه دیگران در برابر نقل ملاقات چیست؟ آیا باید آن را تکذیب کنند؟
برخى از این پرسشها درباره اصل موضوع و برخى دیگر درباره حکم مسئله است که در روند بحث، پاسخ آن روشن خواهد شد.
این موضوع را مىتوان به صورت کلى در قالب دو فرضیه مثبت و منفى مطرح کرد. هرکدام از این دو فرضیه نیز از دو جنبه طرحشدنى است: امکان عقلى قضیه و امکان عرفى و عملى آن.
امکان عقلى از جهت نظرى قابل طرح و گفتوگوست که با توجه به روشن بودن مسئله، لازم نیست بدان بپردازیم؛ زیرا امکان عقلى ملاقات، امرى اجماعى است؛ نه در میان عالمان شیعه کسى را مىتوان یافت که آن را نفى کرده باشد و نه دلیلى بر انکار آن وجود دارد. رؤیت حضرت نه موجب تناقض است تا استحاله عقلى را به همراه آورد، و نه هیچگونه محذور عقلى دیگرى را در پى دارد، بلکه دلایل عقلى نیز مؤید آن است. در زمان غیبت نیز مقتضى رؤیت و ملاقات، همچنان وجود دارد. دلایلى مانند فلسفه امامت، ضرورت وجود حجت در هر عصر، نیاز و اضطرار مردم به امام«ع» مقتضى آن است که مردم بتوانند با امام رابطه برقرار سازند و از برکات حضور وى بهرهمند گردند.
اگر مردم از حضور ملموس امام زمان«ع» در عصر غیبت محرومند، به دلیل عدممقتضى نیست بلکه به دلیل وجود مانع است که روایتهاى مربوط به فلسفه غیبت، به برخى از این موانع اشاره نمودهاند؛ مانند خوف قتل، بیعت نکردن با حاکمان باطل، آماده نبودن مردم و جامعه براى پذیرش و تحقق برنامههاى گسترده حضرت. با توجه به اینکه صرف وجود مقتضى در تَرتّب آثار آن کافى نیست، بلکه عدم مانع نیز شرط تمامیت مقتضى بهشمار مىرود، از اینرو، تعلیق در مواردى است که موانع همچنان وجود دارد.
از طرفى، این موانع که موجب محرومیت و دورى مردم از امام شده، به نوع مردم مربوط است که ظهور و حضور آشکار امام، منوط به زدودن این موانع خواهد بود. البته این حرمان نوعى، با رؤیت و ارتباط لحظهاى، فردى و استثنایى منافاتى ندارد و آن را نفى نمىکند. اگر هم کسانى یافت شوند که اصل مسئله را انکار کنند، این ادعا نیاز به اثبات دارد که البته هیچ دلیلى بر اثبات آن وجود ندارد.
همچنین وجود روایات و تشرفات، هیچگونه ابهامى را در اثبات مسئله باقى نمىگذارد. بنابراین، آنچه در اینباره جاى تأمل دارد، امکان عرفى، یعنى وقوع ملاقات است که آیا در عصر غیبت کبرا، چنین اتفاقى رخ داده یا نه.
هرچند این مسئله را عالمان شیعه پذیرفتهاند، در میان نویسندگان کسانى هستند که هم در اصل وقوع ملاقات و هم در ویژگىهاى آن، استنباطها و دیدگاههاى متفاوتىدارند.
آنچه در این مقوله مهم به شمار مىرود، تبیین و بررسى دلایل اثباتى این بحث است که نتیجه آن سرنوشت بحث ما را رقم خواهد زد. بدیهىاست که خاستگاه اصلى این بحث نیز، در بیان دیدگاههاى نخبگان فکرى و آراى خواص و عالمان شیعه نمود مىیابد و نگرشهاى خام عامیانه، در نتیجهگیرى بحث سهمى ندارد.
این تذکر از این نظر لازم است که برخى به این مرزبندى توجه نکردهاند و نگرشهاى تقلیدى برخاسته از احساسات مذهبى را در این مورد مداخله دادهاند، در حالىکه این مسئله نیازمند بحث استدلالى و نگاه تخصصى است.
علت اصلى اختلاف در مورد امکان و عدمامکان ملاقات، اختلاف نظر در مورد چگونگى خفاى حضرت از چشم مردم در زمان غیبت است. آیا دیدهنشدن و پنهانبودن حضرت از انظار عمومى، از نوع خفاى شخصى به شمار مىرود یا از نوع خفاى عنوان؟ این پرسش نیز از چنددستگى روایاتى ناشى مىشود که در مورد چگونگى خفاى حضرت در زمان غیبت، نقل شده است. منظور از خفاى شخص، دیده نشدن جسم حضرت و مراد از خفاى عنوان، ناشناسبودن خود حضرت است. خفاى عنوان، طبیعى و معمولى مىنماید، چنانکه دیگر به خروج از حالت عادى و استفاده از قدرت قهرى فراطبیعى نیازى نیست، ولى خفاى شخص، ملازم خروج از حالت عادى و روند طبیعى است که به دو روش توجیه مىشود: یا اینکه حضرت در زمان غیبت، در وضعیتى متفاوت با شرایط موجود به سر مىبرد، چنانکه فرقه شیخیه مىگویند و آن را عالم «هورقلیا» (حضور به صورت روح مجرد) مىنامند و یا اینکه به دلیل تصرفات غیبى و تکوینى است که از ناحیه حضرت به اذن الهى صورت مىگیرد. این نیز یا از راه تصرف در دستگاه بینایى فرد یا افراد حاضر صورت مىگیرد و یا از راه تصرف در فضا و مکانى اتفاق مىافتد که حضرت در آنجا حضور دارد.
بررسى خفاى شخصى و خفاى عنوان از این جهت لازم است که بحث ملاقات در فرض دوم، یعنى خفاى عنوان، جاى طرح دارد، ولى در فرض اول که بنا به هر دلیلىرؤیت و دسترس به حضرت ممکن نیست، این مسئله موضوعیت نخواهد یافت.
اجمالاً، بنابر آنچه از ظاهر اخبار و روایات برمىآید، امام زمان«ع» در عصر غیبت، همانند زمان حضور، به طور طبیعى و با جسم عنصرى زندگى مىکند؛ نهحضرت در زمان غیبت، موجودى نامرئى، با بدن مثالى باشد و روحانى زندگى کند؛ چنانکه فرقه شیخیه دچار این پندار باطل شدهاند.
بنابراین، در اینباره باید به روایات مربوط به چگونگى زندگى حضرت در عصر غیبت، مراجعه کرد. تعبیرهاى به کار رفته در این روایات که وضعیت زندگى حضرت حجت«ع» را در زمان غیبت بازگو کرده، بر هر دو نوعِ خفاى شخص و خفاى عنوان دلالت دارد.
در برخى از روایتها، تعبیرهایى مانند: «لاترون شخصه»، «فیراهم ولایرونه» و «یرى الناس ولایرونه» به چشم مىخورد که به معناى دیده نشدن حضرت در مراسم حج و دیگر جاهاست. در روایتهاى دیگر این تعبیرآمده: «یرونه و لایعرفونه» که تصریح دارد مردم حضرت را مىبینند، ولى ایشان را نمىشناسند.
این دو نوع تعبیر، در نگاه اول و به ظاهر با هم فرق دارند، ولى با دقت و تأمل در مضمون و کلمات به کار رفته در آن، معلوم مىشود که میان این دو دسته از روایات، تعارض و تنافى وجود ندارد. تعبیر «لایرى» در روایات دسته اول، در صورتى مىتواند بر نفى رؤیت دلالت کند که کلمه «یرى» داراى کاربردى واحد و معنایى منحصر به فرد باشد تا از نفى و اثبات آن چنین نتیجهاى به دست آید؛ در حالىکه کلمه «یرى»، در هر دسته از این روایات کاربردى دوگانه دارد؛ هم به معناى ظاهرى، یعنى دیدن و ندیدن با چشم سر، و هم به معناى کنایى و عرفى، یعنى نشناختن، تشخیص ندادن و عدم توجه و التفات است.
این دو نوعکاربرد در ماده «یرى»، در آیات و روایات نیز موارد مشابه فراوانى دارد. حضرت على«ع» در توصیف وضعیت حضرت مهدى«ع» در عصر غیبت مىفرماید:
«... داخلةٌ فى دورها و قصورها جوالةٌ فى شرق هذه الأرض و غربها تسمع الکلام و تُسلِّم على الجماعة تَرى و لا تُرى»؛ حجت خدا«ع» وارد خانهها و مجتمعها مىشود و در سراسر زمین از شرق تا غرب در سیر و حرکت است و از مناطق مختلف بازدید مىکند؛ سخنان مردم را گوش مىدهد و بر اهل مجلس سلام مىکند. او مردم را مىشناسد، در حالىکه خود شناخته نمىشود.
جمله «تسلِّم على الجماعة»، قرینه است بر اینکه مراد از «لاترى» ندیدن نیست، بلکه نشناختن است. در آیه «إِنَّهُمْ یرَوْنَهُ بَعِیدًا وَ نَراهُ قَریباً» نیز کلمه «یرونه» و «نراه» به معناى ظاهرى رؤیت و دیدن با چشم سر نیست، بلکه به معناى باور به کار رفته است؛ چنانکه در نگاه تسامحى عرف نیز گاهى در مورد پیشبینى، قضاوت و اظهار نظر در مورد موضوعى، تعبیرهایى مانند: «مىبینم»، «نمىبینم» به کار برده مىشود. چون کلمه «یرى» در لسان آیات و روایات و نیز در متفاهم عرف، گاهى به معناى کنایى به کار مىرود و التفاتنکردن به چیزى، به منزله ندیدن آن تلقى مىگردد و از آن به «لایرون» و «لانراه» تعبیر مىشود، از اینرو، تعبیر «لایرى»، در روایتهاى دسته اول نیز در معناى نفى رؤیت تعیّن ندارد بلکه هر دو احتمال در مفاد آن مطرح است.
بنابراین، نه تنها در میان این دو دسته روایات، هیچ تعارضى دیده نمىشود، بلکه «لایرى» و «لایرونه» در این روایات به معناى عدم شناخت است. قرینه این حمل نیز روایاتىاند که به رفتوآمد حضرت در میان مردم به طور ناشناس و حضور در خانهها، بازار، مجالس و محافل و دیگر جاها تصریح دارند و نیز روایاتى که وضعیت حضرت و شیعیان را در زمان غیبت، به یوسف«ع» و برادرانش تشبیه مىکنند، چنانکه خواهد آمد، شاهد و مفسر این نوع روایات مىتواند باشد.
همچنین صراحت کلام محمد بن عثمان عمرى، دومین نایب خاص حضرت و سوگند او مبنى بر اینکه حضرت هر سال در موسم حج شرکت مىکند و با مردم دیدار دارد، این مطلب را ثابت مىکند. امام در این مراسم، حاجیان را هم مىبیند و هم مىشناسد، مردم هم امام را مىبینند ولى او را نمىشناسند؛ «یرى النّاس و یعرفهم و یرونه و لایعرفونه.» اینجمله نایب خاص حضرت که دقیقاً تعبیر امام صادق«ع» را به کار برده، هیچگونه ابهامى را در دلالت روایت مبنى بر خفاى عنوان و ناشناس بودن حضرت نمىگذارد.
خفاى شخص و دیده نشدن جسم حضرت، مستلزم زندگى غیرطبیعى و خروج از حالت عادى است؛ در حالىکه بر اساس روایات بحث غیبت، حضرت زندگى معمولى و طبیعى دارد و از راه خفاى عنوان و ناشناس بودن، در میان مردم رفت وآمد مىکند.
بنابراین، خفاى شخص با استفاده از قدرت اعجاز ممکن است، ولى چنین چیزى فقط در مواردى خواهد بود که حکمت خاصى در کار باشد. در غیر این صورت، دلیلى براىاستفاده از نیروى اعجاز وجود ندارد؛ زیرا سنت الهى بر این است که در عالم طبیعت، جریان امور به صورت عادى باشد و چون اعجاز بر خلاف روند طبیعى و قانون جارى در عالم است، تنها به طور استثنایى و بنا به مصالح خاصى استفاده مىشود.
بر این اساس، مىتوان گفت که حضرت در زمان غیبت به طور عادى و طبیعى با خفاى عنوان زندگى مىکند، مگر در موارد خاصى که استفاده از قدرت اعجاز به صورت خفاى شخص لازم باشد، نه به طور همیشگى و مستمر. تعبیر «لاترونه» و امثال آن، بیانگر ناشناس بودن حضرت است، نه نامرئى بودن ایشان.
http://aflaky.parsiblog.com/Posts/51/%D8%A2%D9%8A%D8%A7+%D9%85%D9%8A+%D8%B4%D9%88%D8%AF+%D8%A8%D8%A7+%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85+%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86+%D9%85%D9%84%D8%A7%D9%82%D8%A7%D8%AA+%D9%83%D8%B1%D8%AF/