میگفت:پاشو بریم خونه حاجی،بالاخره بزرگتره،بزرگی گفتن،کوچیکی گفتن،ما بریم اول به خودمون احترام گذاشتیم....سریع گاردی گرفت وبا تندی گفت:مگه من سبکم!؟ گفتند:دیدو بازدید! ما بریم اون نیاد بازدید که نمیشه!....
اصل نوشت:
آقای مهربونم!هرسال با ذوق وشوق وافر به دیدنت میایم...هرچند دست خالی وروسیاه وشرمنده!اما تو بزرگواری!
مولا دلمون رو نشکن !منتظریم که قدوم سبزت رو بردیدگان حقیرمون بگذاری...!
آقا دل کویریمون بارش مهرتو را میطلبد...!آقا کی میای بازدیدمون !؟ منتظرباشیم...؟!دلت میاد بازم ما سال رو بدون حضورت به انتها برسونیم...دلت میاد آقا....:(
ای امید همه ی قلب دو عالم مپسند!
از تو نومید شود ذره ی بی مقداری!
موضوع مطلب :