..........
گریه کن،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است
شما دیده ای آن را
و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم،
و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است،
و این بحر طویل است
وببخشید که این مخمل خون بر تن تب دار حروف است
که این روضه ی مکشوف لهوف است،
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است،
و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است
ولی حیف که ارباب «قتیل العبرات» است،
ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است،
ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنه ی یار است
و زنی محو تماشاست زبالای بلندی،
الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال
و سپس آه که«الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...»
دلت تاب ندارد به خدا
با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی...،
تو خودت کربو بلایی...،
قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی... تو کجایی...
--------
بحرطویل:*سید حمید برقعی*
موضوع مطلب :